یادداشت

بازدارندگی نظامی و بقا در نظام بین‌الملل

درس‌هایی از حمله به قطر

رویداد کرج– احمدرضاطاهری استاد دانشگاه و مدیر انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا شعبه سیستان و بلوچستان- با توجه به روابط نزدیک و راهبردی میان آمریکا و قطر، این گمانه وجود دارد که حمله اخیر رژیم صهیونیستی به خاک قطر (۱۸ شهریور ۱۴۰۴) بخشی از یک سناریوی از پیش طراحی‌شده باشد.

به بیان دیگر، احتمال می‌رود که رهبران قطر از این اقدام، که هدف اصلی آن رهبران حماس مستقر در دوحه بوده است، آگاه بوده‌اند و در نتیجه، واکنش‌های رسمی و ابراز نگرانی مقامات قطری بیشتر جنبه نمایشی داشته باشد تا بیان واقعی نگرانی‌های امنیتی. با این حال، فارغ از درستی یا نادرستی این فرضیه، نکته‌ای که اهمیت بیشتری دارد آن است که حاکمیت ملی قطر، در هر صورت، به‌طور آشکار زیر سؤال رفته و این کشور با یک چالش جدی در عرصه امنیتی و سیاسی مواجه شده است. چنین رویدادهایی، به‌ویژه در منطقه‌ای پرآشوب مانند خاورمیانه، حامل پیام‌های مهمی برای کشورهایی است که از نظر توان نظامی در سطح ضعیف‌تری قرار دارند و بیشتر بر حمایت‌های خارجی یا توان اقتصادی خود تکیه کرده‌اند.

نخستین و شاید مهم‌ترین پیام این رخداد آن است که برخلاف دیدگاه رایج برخی تحلیل‌گران که عمدتاً توسعه اقتصادی را بر همه چیز مقدم می‌دانند و نقش قدرت نظامی را دست‌کم می‌گیرند، واقعیت میدانی نشان می‌دهد که تقویت قدرت نظامی و امنیتی همچنان نقشی حیاتی و غیرقابل جایگزین دارد.

تجربه نشان داده که کشوری که فاقد بازدارندگی نظامی مؤثر باشد، هرچقدر هم از نظر اقتصادی توانمند یا از نظر سیاسی با قدرت‌های جهانی نزدیک باشد، باز هم ممکن است در معرض تهدید، فشار و حتی حمله مستقیم قرار گیرد.

برای درک بهتر این موضوع می‌توان به نمونه‌ای از تحولات اخیر در جنوب آسیا اشاره کرد. در اواسط اردیبهشت ۱۴۰۴، همزمان با شدت گرفتن درگیری میان هند و پاکستان، دولت پاکستان با پشتوانه ارتش قدرتمند خود توانست مقتدرانه در برابر هند ایستادگی کند و پاسخ نظامی دهد. این در حالی است که هند به‌عنوان چهارمین قدرت اقتصادی و چهارمین قدرت نظامی جهان شناخته می‌شود و از منظر جمعیتی نیز بزرگ‌ترین دموکراسی جهان به شمار می‌رود. با وجود چنین شاخص‌هایی، هند نتوانست در این درگیری برتری خود را به پاکستان تحمیل کند. دلیل اصلی این امر، برخورداری پاکستان از بازدارندگی مؤثر نظامی و به‌ویژه توانایی هسته‌ای آن بود. هرچند پاکستان در عمل از این قابلیت استفاده نکرد، اما صرف وجود چنین توانمندی‌ای نقش بازدارنده‌ای ایفا کرد و مانع از تعرض گسترده‌تر هند شد. این نمونه نشان می‌دهد که بازدارندگی واقعی در عرصه نظامی تا چه اندازه می‌تواند موازنه قوا را تغییر دهد.

کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز، علی‌رغم برخورداری از روابط نزدیک، همکاری‌های گسترده و حتی حمایت امنیتی از سوی ایالات متحده و دیگر قدرت‌های غربی، همچنان در معرض تهدیدات بالقوه و بالفعل قرار دارند. آنچه در قطر رخ داد به‌وضوح نشان داد که قدرت‌های جهانی می‌توانند در شرایط خاص، حتی نزدیک‌ترین شرکای خود را نیز مورد هدف قرار دهند یا حداقل از آسیب‌پذیری آنان چشم‌پوشی کنند. این واقعیت کشورها را ناگزیر می‌سازد که برای حفظ بقا و استقلال سیاسی، بیش از پیش به تقویت توان بازدارندگی و ظرفیت‌های دفاعی خود بیندیشند.

از این منظر، می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که آمریکا و رژیم صهیونیستی، آگاهانه یا ناآگاهانه، از رهگذر این تحولات به جهان مخابره کرده‌اند، این است که حفظ امنیت و بقا در نظام بین‌الملل تنها با تکیه بر قدرت نظامی امکان‌پذیر است. اقتصاد قدرتمند، رفاه اجتماعی و روابط دیپلماتیک گسترده هرچند مهم و ضروری‌اند، اما به‌تنهایی نمی‌توانند نقش بازدارنده ایفا کنند. بازدارندگی نظامی، چه مطلوب به نظر برسد و چه نامطلوب، همچنان عنصر کلیدی در توازن قوا و حفظ استقلال و امنیت کشورها باقی مانده است.

وقایع اخیر در خاورمیانه و جنوب آسیا بار دیگر نظریه‌های رئالیسم دفاعی و رئالیسم تهاجمی در روابط بین‌الملل را به‌طور عملی برجسته ساختند. این نظریه‌ها بر این اصل تأکید دارند که قدرت نظامی نه تنها برای دفاع، بلکه برای نقش‌آفرینی فعال در نظام بین‌الملل ضروری است. تحولات اخیر ثابت کرد که امنیت و توان بازدارندگی نظامی یکی از ارکان اصلی بقا و تضمین‌کننده جایگاه کشورها در عرصه جهانی است.

انتهای پیام/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا